دلبـــــندم نازنیــــن زهـــــــــرادلبـــــندم نازنیــــن زهـــــــــرا، تا این لحظه: 12 سال و 10 ماه و 19 روز سن داره

نازنين ♥ زهـــــراي ♥ من

جیگر مامان

سلام گل دختر من مامان فدای دل مهربونت می دونی که دیروز چندبار گفتی مامان دوست دارم بغلم کردی بوسیدیم؟؟ وای که چه کیفی کردم منم اینقدر نازت دادم خلاصه کلی هندونه زیر بغل هم گذاشتیم مادر و دختر  دیروز من 2 ساعت زودتر پاس گرفتم و اومدم خونه بعدش دوتایی نمونه آزمایشتو که مادرجون گرفته بود باهم بردیم آزمایشگاه دادیم. ( بخاطر معدت بالا آوردنات واسه اینکه همش می گی دلم درد می کنه ) بعد آزمایشگاه دوتایی با هم رفتیم پارک ملت شمام کلی بازی کردی و تو پارک عکس گرفتیم بعد خوردن یه بستنی قیفی  رفتیم دنبال بابایی و اومدیم خونه . اینا چند تا عکس مال فروردین ماهه این عکس با لباس عروس واسه اون روزی که عمو محمد و خاله فاطمه شب مهم...
27 فروردين 1393

سال 93

  سلام سلام اینم اولین پست مامان تو سال 93  البته یکم دیر شده که اونم از تنبلی مامان بود. دختر گلم این روزا واقعا خانوم شدی اینقدر مهربون و دوسداشتنی که روزا وقتی سرکارم دل دل می کنم کی زودتر ساعت اداری تموم شه و بیام پیش عزیز دردونه خودم   راستی یه مدت طولانی که شما هر روز واسه خودت یه اسم می زاری دیگه یادم می ره با کدوم اسمت باید صدات کنم؟ یه روز پرنسس آنا هستی یه روز پرنسس سیندرلا سفید برفی سوفیا شنل قرمزی، بل، آریل، پری دریایی  پرنسس رز پرنسس آرارا پرنسس جاسمین راپانزل شاهدخت پریا درسا ..  مطمئنم یه روز اینارو می خونی و خنده رو لبای قشنگت نقش می بنده اون روز چه پیشت باشم چه نباشم قلبم از شادی ...
21 فروردين 1393

عکس های گلچین

  سلام دوباره خب  نازنین زهرای مامان چطوره ؟؟  چندتا عکس جدیدتو می زارم  نازنازی من البته جدید که نه یه سری قدیمیه که وقت نشده بود بزارم. اولش  بگم شما اینقده عاشق لباس عروسی که رو هر لباست باید لباس عروست رو بپوشی خانوم         خب اینم چندتا عکس از خونه ی عزیزجون  راستش بهونه کیک و گرفتی منم که طاقت اشکای یکی یه دونه لوسمو ندارم    برات کیک خریدم و با خاله ها و پدرجونی و عزیزجون یه جشن تولد الکی برات گرفتیم هرچند زیادم الکی  نبود همه بهت کادو دادن بلا خانوم         اینم عینک خاله مهدیس  که...
8 بهمن 1392

ماموریت مامان

سلام مامان جونیم خوبی؟ خوشی؟ چرا اینقدر بهونه گیر شد گلم خیلی دلم برات می سوزه وقتی بهونه می گیری و یه ساعت تموم برای  هیچ و پوچ گریه می کنی  اشکات مثل مروارید تند تند  رو صورت ماهت می چکه و دل مامان غمگین میشه. هر کاری هم می کنم آروم نمی گیری و یه سره رو حرف خودت وا میستی  حتی اگر اشتباه باشه. راستش یکم هم بهت حق می دم این روزا همش درگیر این پایان نامه ام .. هم خودم بی حوصله ام هم تو دنبال جلب توجه و محبت بیشتر... خب بچه نیاز داره توجه می خواد محبت می خواد مخصوصا که یکی یه دونه ی مامان باشه  دعا کن پایان نامه رو زودتر دفاع کنم و خلاص شم دخترم الانم که اداره مامان هی تند و تند دوره می زاره امتحانای اون...
2 بهمن 1392

دختـــر مامان

سلام دختر گل مامان زهرای من  یه چندروزه خیلی بداخلاق شدی بهونه می گیری  ولی با این حال همیشه واسم شیرین و دوسداشتنی هستی عزیزم   این عکس ٢١ دی ماه تولد پدرجونه ..آماده شده بودی که بریم خونشون     اینم عکس یادگاری دخترم با  ژله تزریقی مامان     اینم  ٢٢دی تشریف فرما شدین اداره مامان   این عکسم خاله نسیم ازت گرفته  کچلش کردی اینقد صداش کردی     ...
22 دی 1392

کیش اولین سفر سه نفری ما

سلام دختر نازم امروز می خوام عکس های سفر 4 روزه مون رو به کیش برات بزارم. این اولین باره که ما سه تایی جایی می ریم منظورم اینه همیشه یکی همرامون بود اما این بار فقط خونواده کوچیک خودمون  بابا حامد مامان محدثه و نازنین زهرای ما یه سفر 3 نفره منو تو و بابایی  خیلی بهمون خوشگذشت اصلا فکر نمی کردم اینقد خانوم باشی و اذیت نکنی واقعا دختر گلی بودی. تو این 4 روز چهار شنبه 4 دی تا 8ام دی ماه روزهای خوب و قشنگی کنار هم داشتیم که خاطرات زیبایی برامون به یادگار گذاشت.   امیدوارم این روزهای زیبا تو زندگیمون پایدار باشه.   خب اول شروع کنیم این عکس تو هتل یعنی تو اتاقمون مال روز اوله که داشتیم اماده می شدیم واسه رفتن ب...
9 دی 1392

تولد فاطمه

سلام گلم اینم یه عکس از روز تولد دختر عمت که یزور اجازه دادی ازت بگیرم اینقده بداخلاق بودی اون روز که نگوو   ...
15 آذر 1392

عکس های مشهد با کلی تاخیر

سلام زهرا کوچولو خوبی خاله جون؟ اولش باید کلی معذرت بخوام که این همه مدت هیچی تو وبلاگت ننوشتم اما مامان جونت سنگ تموم گذاشت خب اما عکسای خوشگلت تو مشهد و گرگان رو میذارم عزیزم راستی منم مشهد بودما من و تو و مامان و بابا آخه تو همش میگفتی خاله جون تو هم بیا منم اومدم دیگه البته وقتی رفتیم الماس شرق پشیمون شدم آخه من و تو همش از کل الماس شرق پله برقی سوار شدیم همش گریه میکردی منم دلم میسوخت خلاصه نزدیک 2 ساعت سوار پله برقی بودیم خب قبل دیدن عکس ها باید بگم که شما خیلی تکون میخوردی و واسه همین عکسات تاره تقصیر منم نیست یه بار نگی دست خاله میلرزید ها تازه من فقط عکسای هتل و محوطه رو دارم مامانت عکسای گردش هارو گذاشته...
9 آذر 1392

نازنین زهرا

سلام دختر ناز خودم این روزا اینقدر درگیر پایان نامم  هستم که وقت نمی شه حتی ازت عکس بگیرم چه برسه به اینکه عکساتو آپ کنم راستی یه چند روزه شما واسه خودت اسم انتخاب کردی چند روز پیش که صدات کردم زهرا خانومم برگشتی گفتی من آیلام اینم قیافه من تو اون لحظه بعد منم گفتم شما اسمت زهراس زهرا اسم به این قشنکی یعنی درخشنده پرنور زیبا.. منم مامان زهرام شمام انگار نه انگار می رفتی میومدی می گفتی مامان آیلا سلام  نمی دونم این اسم رو از کجا شنیدی بهرحال زهرا آیلا هرچی باشی عزیزدل خودمی       ...
2 آذر 1392